بدون عنوان
علي آقاي ما كه عاشق آب بازي و حمامه . وقتي بيداره جرأت نداريم در حمام رو باز كنيم . داشتم ظرفها رو ميشستم كه ديدم صداش نمياد . بابايي يادش رفته بود در حمام رو ببنده علي رفته بود وانش رو گذاشته بود و نشسته بود و صداش در نميومد. وقتي كار داشته باشم يه كاسه آب ميكنم و ميذارم داخل وان يا استخرش و كلي باهاش سرگرم ميشه و ميگه آب بزي ( آب بازي ) ا اينجا هم كه لباساشو كه داخل سبد گذاشته بودم براي شستن برداشته بود و داشت مشت ميزد. اينجا هم كه خيلي خوش به حالشه و فكر ميكنه كنار درياست! وقتي بهش ميگيم بينيتو تميز كن . اينجا هم الكي گريه ميكنه و صداي گريه رو در مياره. ...
نویسنده :
مامانی
16:37